رمان عشق گمشده پارت ۲
·
1400/01/19 04:10
· خواندن 1 دقیقه
بپر ادامه خب😐
#عشق_گمشده
#part2
ناگهان همه جا سیاه میشه و از حال میرم
وقتی به هوش میام توی یه اتاق به صندلی بسته شدم.
×بلاخره به هوش اومد😏
به سمت صدا برمیگردم
چییییییی
_مممممممممم_اممممم(دهنش بستست😐)
جلو میاد و دهنمو باز میکنی
_عوضی آشغال کثافت.......................
×هوی.. آروم خانم کوچولو
_بیشعور هوس باز
×درست نیست با عشقت اینطوری صحبت کنی(🤬🤬🤬)
_هه..... اون موقع که داشتی کثافت کاری میکردی باید به این فکرم میفتادی
×من هرکار بخوام میکنم جوجووووو
_دهنتو ببند
×دیگه خیلی زبون در آوردی یه دو روز اینجا تنها بمونی حالیت میشه
رفت و درم محکم پشت سرش بست دستو پامو به زور باز کردم تا به در رسیدم درو قفل کرد
_لعنتی
یه مشت به در میکوبم رو زمین میشینم و گریه میکنم.
یه دفعه.......